نوشته شده در  چهار شنبه 27 اسفند 1393برچسب:,ساعت 21:52
دل نوشته

دیشب خواب دیدم خواب یه در سوخته 

تو خواب دیدم دلیر مردی را دست بسته به جایی میبرن 

وزنی با پهلوی شکسته به پشت در 

خواب دیدم کفتارها دور خانه ای جمع شده اند

در خواب عطر عجیبی را استشمام می کردم که قسم می خورم تا به حال 

بوی آن عطر را استشمام نکرده بودم

از خواب با صدای مهربان مادر برخواستم 

که میگفت پاشو وقت نمازه

رفتم توحیاط که وضو بگیرم

نگاه به آسمان کردم 

دیدم که ماه مثل گذشته نورانی نیست 

در دلم غوغایی بود

خدایا چه خبر بود 

چرا انقدر من آشفته حال بودم

 

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 22 اسفند 1393برچسب:,ساعت 10:0
بدون شرح





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 15 اسفند 1393برچسب:,ساعت 12:7
یا امام رضا

 

 

میگفت میخواستیم بریم زیارت علی ابن موسی الرضا (ع) رفتیم از همسایه هایی كه باهاشون سلام علیك داشتیم حلالیت بطلبیم و راهی بشیم تك تك رفتیم دم در همسایه ها و ازشون حلالیت طلبیدیم.همسایه بغلیمون یه دختر فلج داشت كه رو ویلچر میشِست خواستیم بریم دم خونه اونا دیدم دختره رو ویلچر نشسته دم در خونه.
بهش گفتم عمو جان چیزی نمیخوای از مشهد برات بیارم؟
گفت هیچی نمیخوام حتی شفا هم نمیخوام از امام رضا فقط به امام رضا بگو میخوام تو خونه ی خودم زندگی كنم........
در همین حال بودم كه صدای مادر و پدر بچه رو از داخل خونه شنیدم

"خانم بیا بزاریمش بهزیستی به خدا بهتره اونجا هم مثله خودش زیاد هست هم بهتر بهش میرسن"....
میگفت رفتم خونه به خانمم گفتم خانم ما كه داریم میریم بیا این بچه رو هم با خودمون ببریم پیش امام رضا.......
میگفت سخته و بچه امانت بردن مسافرت مسئولیت داره.....
خلاصه هرجوری شد این دخترك فلج رو هم با خودمون بردیم پابوس آقا امام رضا.

((از اینجا به بعد رو خادم حرم امام رضا تعریف میكنه))

میگفت سر ظهر بود دیدم صدای نقاره خونه جوری كه گوش آدم رو كَر میكنه داره شنیده میشه
رفتم جلو دیدم یه جا جمعیت داره موج میزنه اومدم هرجوری شده خودمو رسوندم به جلوی جمعیت دیدم یه دختری از روی ویلچر بلند شده دارم راه میره

دختره میگفت بابا من بیست دقیقه هم نیست اومدم اینجا این آقا اصن
نمیزاه آدم حرف بزنه تا رسیدم اینجا پاهام قوت گرفت شفا نمیخواستم من میخواستم با امام رضا درد و دل كنم این آقا خیلی خوبه
.
.
بأبی أنت و اُمی یا علی ابن موسی الرضا





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:,ساعت 19:50
زندگی یعنی

زندگی یعنی  گرفتن یه لیوان چای داغ از دست عشقت

زندگی یعنی یه خنده از ته دل 

زندگی یعنی بلند داد بزنی خدا مخلصتم

زندگی یعنی  وقتی از بیرون خسته وکوفته میای عشقت بهت بگه خسته نباشی

زندگی یعنی یه لیوان آب رو با آسودگی سربکشی

آره زندگی به همین سادگیست





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:,ساعت 19:46
دل نوشته

 

ماجرای دیدن امیرکبیر در خواب

آیت الله اراکی فرمود:

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت .

پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟با لبخند گفت خیر.

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت: نه

با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟

جواب داد: هدیه مولایم حسین است!

گفتم چطور؟

با اشک گفت:

آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم می‌رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.




نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:دردودل,ساعت 11:30
خیلی دلم تنگه

داریم به قرار مون نزدیک میشیم

همون روزی که گفتی میام

همون صبحی که گفتی میام

نا امیدانه هر هفته میرم سر قرار 

تا غروب میشینم  منتظرت می مونم

ولی نمیای 

زبونم لال اگه بگم بد قول بودی

عیب از منه

و الا شما الگوی همه خوبهای عالمی

اشکال نداره

بازم طبق معمول هر هفته میام با یه گل سرخ 

پیشوازت

دیر نکنی منتظرم

 

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:دل نوشته,ساعت 12:13
دل نوشت...

گاهی یک خنده از ته دل

گاهی یک فنجان چای

گاهی یک لقمه نان و ریحان وپنیر

گاهی آب دادن به یک گلدان

گاهی گفتن ذکر معشوق زیر لب 

گاهی صدا کردن اسم معشوق

گاهی هم سفره شدن با تنهایی

گاهی سفر به دیار خاطرات خوش

اینها یعنی خوشبختی

گاهی اگر ثروت دنیا را داشته باشی 

ولی دلت خوش نباشد

از مسکین هم مسکین تری

حواصت باشد دل خوشی گاهی چیزهایی هستن

که تو به انها اعتنایی نمیکنی.............!؟

فردی را دیدم وقتی سوار دو چرخه میشد انگار سوار سیمرغ شده

فردی دیدم سوار گران قیمت ترین ماشین شده بود ولی دلش خوش نبود

باغبان پیری دیدم در زیر سایه درختی یه اسکان چای می نوشد

مدیری را دیدم که از پشت پنجره اتاقش در حالی که یک استکان چای در دستش هست 

با حسرت به این باغبان نگاه میکند

خوشبختی پول نیست خوشبختی یهنی این که دلت خوش باشد

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  دو شنبه 10 آذر 1393برچسب:,ساعت 17:11
باز امروزم دلم نوشت

خیلی وقته دلم منتظر بهاره ولی همیشه هوای دلم مث غروب پاییزه 

شمدونی هارو دوباره روزی آبیاری میکنم  گلهای بنفشه باغچه رو دوباره نوازش

روزی خواهد رسید که دوباره روزگارم بهاری میشه

اون روز نمیدونم کی هست 

دیشب یه خوابی دیدم خواب دیدم داره بارون میاد

مادرم بهم گفت ایشااله که خیره بارون رحمته

مادرم همیشه یه گوشه خونه میشینه 

نگران به ساعت نگاه می کنه و بعدش به من 

بعد باچهره نگران با تسبیحش یه ذکری زیر لب زمزمه میکنه

حاضرم قسم بخورم ستارهای آسمون همون موقع 

همه حواسشون به ذکر مادرمه

خیلی نگرانم و مضطرب 

نمیدونم چیکار کنم......

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:,ساعت 10:37
بغض-حتما بخوانید

دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد. شمر با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین(علیه السلام) می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید. او با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند. قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد. شمشیر از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود.

دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ی براق اشک می‌لرزدتوی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد

نگاه شمر از چانه‌ی لرزان دخترک می‌گذرد، و روی زمین می‌ماند. او نمی‌بیند که دخترک چگونه با غیظ از پله‌های سکو پایین می‌رود.

2014-11-3010:37:45بغض





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  پنج شنبه 29 آبان 1388برچسب:,ساعت 15:46
ای ماه آغوشت را از من تنها دریغ نکن

 

 شبی در خواب دیدم در آغوش ماه خوابیده ام وتمام ستارها دارن به من چشمک میزنند چه آرامش محضی بود هم آغوشی با ماه

به یکباره سرمای جان فرسایی را احساس کردم واز خواب بیدار شدم نه از آغوش ماه خبری بود نه دیگر ستاره ای چشمک میزد من بودم خانه ای نمناک و سرد وسقفی ویران خسته بودم وعصبانی از این که چرا از خواب بیدار شدم بلند رو به ماه فریاد زدم ای ماه آغوشت را از من نگیر 

ولی دیگر فایده ای نداشت ماه به پشت ابری تیره رفت آسمان و تمام ستاره هایش را ابر های پاییزی محو کرد و بعد از ردبرقی حول ناک ابر ها شروع به باریدن کردن افسوس که آن خانه سقفی نداشت من خیس شدم 

خیلی سردم بود ولی رنج تنهایی بیشتر عذابم میداد

آری من تنها ترین تنهای عالمم

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  چهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:,ساعت 16:54
دزیره

متن آهنگ دزیره محسن چاوشی

 

دستمو بالا گرفتم تو ضیافت اسیری
تا تو تا آخر دنیا سرتو بالا بگیری
دستمو بالا گرفتم تا تو قلبت پا بگیرم
تا ببینی با چه عشقی
این شکستو می پذیرم تو یه طوفان من جزیره

من ناپلئون تو دِزیره جز تو کی میتونست از من
همه دنیا رو بگیره همه دنیا رو بگیره

نقطه ی تسلیم محضم نقطه ی آرامشم بود
اسمتو زمزمه کردم  این تمام شورشم بود
تو هوای تو که باشم صاحب کل زمینم
من همه دنیامو دادم زیر چتر تو بشینم

شوق تسلیم تو بودن  لحظه لحظه تو تنم بود
بهترین تصویر عمرم عکس زانو زدنم بود
عکس زانو زدنم بود تو یه طوفان من جزیره

من ناپلئون تو دِزیره جز تو کی میتونست از من
همه دنیا رو بگیره همه دنیارو بگیره





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  سه شنبه 27 آبان 1388برچسب:,ساعت 14:55
کسی واسه من شبیه تو نمیشه

من زیاد آهنگ های این خواننده عزیز رو گوش نمیکردم ولیی چون محبوب مردم هست منم براش احترام خاصی قائل بودم

خدا رحمتت کنه





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 25 مهر 1388برچسب:,ساعت 21:40
یاحسین

این روزا بدجور در دلم شورو غوغایی 

بدجور دلم همسفر غافله عشق شده

شب وروزام فقط به فکر اون غافله عشقم

این روزا هوس یه روضه مشتی یه اشک از ته دل کردم

دلم میگه به اروزوت میرسی همین روزا

خدایا ازت ممنونم که امسالم زنده موندم محرم تونستم ببینم

وای چی میشد اگه پای روضه هات جون میدادم 

چایی روضه شما اقا جون از هر شراب بهشتی واسه من گوارا تره

به امید روزی که روبروی حرمت وایسم بگم

السلام علیک یا حسین بن علی .......





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  دو شنبه 14 مهر 1393برچسب:,ساعت 1:22
مادر تنها کسی هست که دوستت دارم هایش را میتوان باور کرد

( قند ) خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما . . .
اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش ؛ دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید !
حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد !
دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . . .

 

 

 

 

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !

وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !

وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . .

و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری . . .

 

 

 

 

تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست  . . .

 

 

 

 

سلامتیه اون پسری که . . .
۱۰ سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۲۰ سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت . . .
۳۰ سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه . . .
باباش گفت چرا گریه میکنی ؟
گفت : آخه اونوقتا دستت نمیلرزید . . .

 

 

 

 

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . . .
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن . . .
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن . . .
به سلامتی همه مادرای دنیا . . .

 

 

 

 

پدرم ، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند !

 

 

 

 

سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم . . .

 

 

 

 

شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان . . .

 

 

 

 

خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد . . .

 

 

 

 

به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن !

 

 

 

 

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن ، کوچک و کوچک تر میشود . . .
ولی پدر . . .
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست . فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد . . .
بیایید قدردان باشیم . . .
به سلامتی پدر و مادرها

 

 

 

 

دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلند تر است . . .

 

 

 

 

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن . . .
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو ؟
پسر میگه : من !
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو ؟؟ !
پسر میگه : بازم من شیرم !
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو !؟
پسر میگه : بابا تو شیری !
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا . . .
به سلامتی هرچی پدره . . .

 

 

 

 

مادر تنها کسی است که میتوان “ دوستت دارم ”هایش را باور کرد ، حتی اگر نگوید . . .

 

 

 

 

مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری

مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی

مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !

مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !

مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .

 

 

 

 

اگر ۴ تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما ۵ نفر باشید ، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید مطمئنا مادر  است . . .

 

 

 

 

بیایید از امرو همین لحظه ، قدر پدر و مادر و همه عزیزان خود را بدانیم . . .

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 4 مهر 1393برچسب:,ساعت 9:37
یادگار

یروزی عاشقت شدم بچه بودیم یادش بخیر

هیچکی نفهمید حالمو حتی خودن یادش بخیر

یادمه خونه شما یه شهر خیلی دوری بود

سالی یبار می دیدمت رفتنمونم زوری بود

یادش بخیر روم نمی شد توی چشات نگاه کنم

همیشه آرزوم بوده اسم تو رو صدا کنم

خجالتی بودم ولی تموم فکر من تو بود

تا اون غریبه اومدو عشق منو ازم ربود

ای یادگار کودکیم ای آسمون سادگیم

ای خاطرات اولین و آخرین دلدادگی

ای عشق اولین برام دعا کن از فکرت درآم

از اون اون امید و آرزو مونده یه قلب پیر برام

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:,ساعت 20:47
کی میای

تو کی میای ها 

من از درد تنهایی رها کنی

کول بار سفرم بستم 

با رفیق صمیمیم همسفر شدیم

حتما می گی دوستت کیه

خوب تنهایی دیگه

من  از دیارم از وطنم آدمای دیو صفت بیرون کردن

من باالجبار بار سفر بستم

ولی یه روز میاد تو میای  

میدونم یه روز میای و من از تنهایی در میاری

اون روز به نظرم خیلی نزدیکه ولی نمی دونم کی 

نگران اینم نیستم که مبادا جام رو پیدا نکنی

آخه تو همیشه از دور من نگاه میکنی برام دعا میکنی

شایدم بعضی وقتا تورو دیدم

ولی نشناختم 

به هر حال هر کجا باشم منتظرم 

دیر نکنی 

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  سه شنبه 28 مرداد 1393برچسب:,ساعت 1:32
بدون شرح





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  سه شنبه 28 مرداد 1388برچسب:,ساعت 1:3
دل نوشته

 

نمی دونم شاید این آخرین پست وبلاگم باشه شایدم نه تا خدا چی بخواد

میدونی الان هوس یه نخ سیگار کردم

سیگاری نیستم ولی هوس یه نخ سیگار کردم

سیگار بکشم شاید تمام مشکلات دغدغه هام مث دود سیگار دود بشه  بره هوا

شاید راه اشتباه رفتم راهی که نیلو فر ها بهم نشون دادن آخی خود نیلوفرها 

از این که این راه نشونم دادن خیلی ناراحتن

راهی که رفتم آسفالت نبود

همش خاروخاشاک چه درد آور بود

حالا میخوام برگردم

ولی توان برگشتن ندارم

میخوام برم ولی پای رفتنم سست شده

تموم پل های پشت سرم خراب شدن

.........الان خیلی دلم سیگار میخواد





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:,ساعت 18:8
دل نوشته

هروز برای تو نامه مینویسم

در کنار شاپرکی که تورو یادمن میاندازه

اونو به باد میسپارم تا شاید روزی اونو به تو رسوند

حرفامو که روم نشد رودرو بهت بگم 

ای باد نامه رو برسون بهش شاید 

این جوری حرفامو بتونم بهت گفته باشم

تو نامه نوشتم که:

الان وقتی این نامه رو میخونی من از دنیا رفته ام  اما این بدون که یه زمانی تمام دل خوشی زندگیم دیدن روی تو بود ولی زمان این دل خوشی ازم گرفت در روزگار سخت خدمت تنها چیزی که من رو آروم میکرد نام تو یاد تو بود

تنها مرحم دل تنها اسم تو بود ولی دیگه ازت خبری نداری شاید تو الان من دیگه نمیشناسی شاید ولی خوش به حالت که من فراموش کردی هروز که میگذره یادت مثل آتش فشان از اعماق دل من فوران میکنه و من بی قرار تر از دیروز میشم 

دیگه می خوام از این دنیا برم آخه دنیایی که تورو حتی تو خواب نبینم به چه درد من میخورم هروز مثل دیونه ها اسمت بی اختیار میارم آخه تنها دل خوشیم تو زندگی تو بودی

عاشق همیشگی تو تنها ترین تنهای دنیا 

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:,ساعت 19:32
تنهایی

در تنهاییم بی اختیار یاد تو میکنم

تمام در ودیوار از تو  میگن

با تما م وجود نامت را صدا کنم

این روزها خیلی تنهام

در خلوتگاه تنهاییم

به گذشته سفر می کنم

به گذشته ای که انقدر تنها نبودم

الهی  تنهایی را بکش

که عجب رفیق بدیه

 

 

 

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:,ساعت 10:20
حقوق زنان

منبع:http://dehkadeye-sms.blogfa.com/

آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است ؟

 

 

 

از کودکی شروع میکنیم :

 

 

در کودکی:

پسرها هر وقت شیطنت میکردند یک سیلی محکم صورتشان را نوازش میکرد

دخترها هر وقت شیطنت میکردند یک ضربه فانتزی به ماتحتشان میخورد.

خودتان قضاوت کنید : کدام ضربه درد بیشتری دارد؟

 

 

روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل بود :

پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند

دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند

 

 

هنگامی که کارنامه ها را به دست والدین محترم میدادند :

پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و البته گاهی هم ممنوع شدن از مشاهده کارتون

دخترها هیچی نمیشدند . چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور خانه هم نخواهند بود

 

 

هنگامی که پدر خانواده شب به منزل می آمد :

 

پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا چغولی های مادر ، کار دستشان ندهد

دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند

 

 

روز اول مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :

 

پسرهای عزیز کله هایشان را با نمره ۴ میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل میشدند

دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟

 

 

در ۱۸ سالگی :

پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی نروند و ۲ سال از زندگیشان هدر نرود

دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .

 

 

در دانشگاه : پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط میشوند

دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیر چشمی به آنها نگاه میکنند افاده میفروشند

 

 

در هنگام نمره گرفتن : پسرها خودشان را جر میدهند تا ۹٫۵ آنها ۱۰ شود و باز هم استاد قبول نکرده و در آخر می افتند

دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره ۴٫۵ آنها به ۱۷ تبدیل میشود.

 

 

در کافی شاپ : پسرها حساب میکنند.

دخترها میگویند : مرسی!

 

 

در مخ زدن : پسرها باید دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو ساعت منت بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها باید خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی دیده شده است که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند .

دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را غنچه و سری به سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند فدای سرم.

 

 

هنگام خواستگاری : پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش فرم ، خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و اخلاق خوب و …. برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار علیه عروس خانم بکنند

دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند

 

 

هنگام ازدواج : پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و … را از سر قبر پدرشون تهیه کنند

دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از اوان کودکی همش بنجل شده و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور ریخته و یه سری جدید بخرد

 

 

هنگام زندگی عشقولانه دو نفره:پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان مژگان خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن میکند

دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ.ه

 

 

کار کردن : پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو فکر غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختی به خانه برسانند

دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید مایکرو فر را فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانی کور میکنند با مادرشان در مورد رنگ موی دختر خاله جاری عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت 21:22
آتش در نیستان

 

یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد

شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم

زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود

مردی را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
  

دانلود آتش در نیستان ۱

 

 

 

 



ادامه مطلب


نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  شنبه 31 خرداد 1393برچسب:,ساعت 19:1
دل نوشته

 

 

آره دل نوشته من ننوشتم

دل نوشت که دوستت دارم

دل نوشت که بغض کردم

خیلی به دل گفتم بس کن

خیلی به دل گفتم  بی خیال شو

ولی بی خیال نشد که نشد

دل بی امان در شوق دیدنت گریه میکند

انقدر اشک میریزد

تا شاید ناله هایم را بشنوی و دلت به رحم بیاید

می دونی گاهی آنقدر دلم برایت تنگ میشود

که بغض گلویم میگیرد

دوست دارم گریه کنم 

ولی سکوت میکنم

آرزومه روزی صدایم بشنوی

روزی ناله های دل بی قرارم را بشنوی

روزی بی قراری  گل ها را ببینی

روزی بیایی





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  شنبه 31 خرداد 1393برچسب:دل نوشته,ساعت 18:55
دل نوشته

روز قیامت ازم پرسیدند :

جوانیت را چگونه گذراندی ؟ !

ندا آمد:

دل شکسته است بگذارید به بهشت برود

دنیایش خوب جهنمی بود




نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 30 خرداد 1393برچسب:دل نوشته,ساعت 16:58
دل نوشته

مدتی بود شاد بود با گلها می گفتم و میخندیدم 

مدتی بود 

گلهای اطلسی رو آبیاری میکردم 

مدتی بود

گل سرخ باغچمون هروز می بوییدم

مدتی بود 

درخت باغچمون با اشکهام آبیاری میکردم

مدتی بود

دل من احساس تنهایی نمیکرد

مدتی هست

فصل خزون شده 

نه دیگه از گلهای سرخ خبری هست 

نه دیگه از گلهای اطلسی

نه دیگه درخت باغچمون سبزه

مدتی هست

من بدبخت دردهام واسه هیچ کس نمیگم

مدتی هست 

بغض گلوم گرفته ولی

شونه ای برای گریه پیدا نمکنم 

مدتی هست که دیگه فقط تنها آرزوم 

از خدا اینه 

که بیام پیشش

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  جمعه 23 خرداد 1393برچسب:,ساعت 17:12
بدون شرح

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

  دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

  این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

  باید آدمش پیدا شود!

 باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

 سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

 فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…

 شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

 توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

 توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

 توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

 در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

 برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

 بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

 سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

 اما بگذار به سن تو برسند!

 بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 غریب است دوست داشتن.

 و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

 وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

 و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

 به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

 تقصیر از ما نیست؛

 تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
نوشته شده در  پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:,ساعت 18:34
دل نوشته

باز هم دل  باز هم حرف تو را زد

بازهم حرف بی تو بودن را زد

بازهم مثل بچه ها بهونه تورا گرفت

طفلی انقد ناله فراقت را کرد

که ترسیدم بمیرد

خدا چاره چیست

من بیچاره چه کنم

تو مارا محکوم به زندگی کردی

بدون این که دوست داشته باشم

 

 





نظرات
| نویسنده  احمد شاهدپور
موضوعات وبلاگ

سایر موارد


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







کد آمارگیر

گوگل رنک

پیج رنک

رتبه سنج گوگل


برچسب وبلاگ

دل نوشته , شعر طنز , اس ام اس تنهایی , جک با حال , جملات زیبا , پیامک ماه مبارک رمضان , شعرطنز , اس ام اس خنده دار , س ام اس ماه رمضان , ترول ماه رمضان , شب قدر , پیامک شهادت امام علی , اس ام اس جوک و سرکاری , اس ام اس عید فطر , پیامک عاشقانه ,

لینکستان

ابزار وبلاگ

چت روم | اول چت | ققنوس چت | باران چت | الکسا چت | ناز چت

دانلود آهنگ جدید و آلبوم های جدید

منتظر

شیک طنز

فقط خنده

حباب

فروشگاهی برای برطرف کردن نیاز های زندگی قرن21

خرید پالتو

پرسفید

سیستم های امنیتی و حفاظتی آرسام

ندا

99sms

عكس هاي رمانتيك و عاشقانه(جذاب) عكس هاي رمانتيك و عاشقانه

کلپ روم

تور جنگل ابر شاهرود

دخترونه

تاپ استور

جک جدید93.مطالب طنز. اس ام اس و اهنگ پیشواز

خنده و شادي

قالب های میس pink

دهکده اس ام اس

مشق عشق

دلقـــــــــــــــــــــــــک

فقط عکس های خنده دار

خود ارضایی و درمان آن

طنزوسرگرمی

آهنگ جدید

lιlı بروزترین سایت موزیک ایران ιlιl

اس ام اس دوستانه

شاد اس ام اس|اس ام اس جدید و

سایت نامبروان

یادگاری از من!(lمصی)

دهکده سرگرمی

دعای عشق بخوان

شاد اس ام اس|اس ام اس جدید و

عاشقانه های من ...

دوستان صمیمی

سرگرمی

سایت تفریحی یکی دوتا

اس ام اس

خنده

دانلود فیلم ، دانلود سریال ، دانلود فیلم و سریال ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود آهنگ های جدید

ترول جدید و خنده دار

yas download

کلن IRANIAN OF COC

آقاهه و خانومه

وبلاگ رسمی برک دنس

تنها ترین تنها

ملودی دل من....

مهروماه

سرور های ورلد اف وارکرافت

❤ ترانه عشق ❤

بیا تا بترکی.بیا گو نخور

داستان زندگی من خون اشام

خودرو

یادگاری ازمن

****استقلال قهرمان****

این جا همه چی در همه!!!!!!!!!!

☺بی صدا فریاد کن☻

بازی وبرنامه

هرکی خونده بختش وا شده

عاشـــــــــــــــقانــــــــــه

هستی نت

موزیک.طنز.سرگر

عکس های خفن |ترول جدید|عشقی

دانشجو

*☻*♥*☺*پرنسس آریایی*☺*♥*☻*

چی می خوای؟؟؟؟؟

بخند و نگاه کن

gps ماشین ردیاب

دیلایت فابریک

جلو پنجره لیفان ایکس 60


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دهکده اس ام اس و آدرس smskade12.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





صفحه قبل 1 2 صفحه بعد